نینی خانه 2
- يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۲ ق.ظ
- ۱ نظر
دختر که باشی سخت می شود.
ماه به ماه باید درد بکشی و آماده شوی برای دردهای اصلی ای که تو را «تو» میکند; مادر.
باید بابت تمام دردهایت خدا را شکر کنی. چون نشان سلامت و تندرسی تو هستند.
ماه به ماه رنگ و رویت می پرد.
زرد میشوی و تکیده.
بسم الله الرحمن الرحیم
نمی شود خیلی چیزها را با خیلی کس ها در میان گذاشت. یا باید خیلی بشناسندت و به تو نزدیک باشند، یا؛ فرسنگ ها فرسنگ از تو دور باشند.
نه که ترس از قضاوت نباشد، یا بخواهم این ترس را انکار کنم، اما ترس های دیگری هم هست؛ مثلا ترس از این که نتوانی به تمامی خودت باشی! و مجبور شوی با هر کس بخشی از وجودت باشی. و عیبی هم ندارد اما خیلی ها نمی فهمند. خیلی هایی که تنها با ابعاد محدودی از تو مواجه بوده اند، وقتی وجود دیگرت را ببیند جا می خورند. و تو هم از این جا خوردن هایشان می ترسی! . وحدت وجود داری اما آنقدر جان و روحت گسترده و اقیانوسی ست که نمی توانی کاریش کنی. نمی توانی در عین حال خیلی از تضادها را نداشته باشی! همین باعث جذاب تر شدنت می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار بی قرارم! بسیار! ذهن و دلم آشفته اس و بی نظم و شلوغ. درست مثل کارهایم و زمینه هایشان. خواستن هایم و زمینه هایشان. حتی درست مثل اتاقم و میز و کمد و کتابخانه و لپتاب و گوشی ام!
ذاتم منظم شده است الحمدلله. یا حداقل می دانم که تقریبا آرمانم چگونه نظمی است. اما در عمل تلی از ذخیره شده های نا مرتبم...